ساعتی بعد ازساعتی. ساعت تا ساعت، دم بدم. (استینگاس). لحظه بلحظه. هردم. هرلحظه. پیوسته: مطربان ساعت بساعت برنوای زیر و بم گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه. منوچهری. رجوع به ساعت ساعت شود
ساعتی بعد ازساعتی. ساعت تا ساعت، دم بدم. (استینگاس). لحظه بلحظه. هردم. هرلحظه. پیوسته: مطربان ساعت بساعت برنوای زیر و بم گاه سروستان زنند امروز و گاهی اشکنه. منوچهری. رجوع به ساعت ساعت شود
ساعت بساعت. ساعت تا ساعت. دمبدم. لحظه بلحظه: بدان باید نگریست که ساعت ساعت خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 426). ای دل تو برو در بر جانان می باش ساعت ساعت منتظر جان می باش. انوری (دیوان چ نفیسی ص 611). رجوع به ساعت بساعت شود، ناگهان. غفلهً: اگر هزار چنین کنند من نام نیکوی خود زشت نکنم که پیر شده ام و ساعت ساعت مرگ دررسد. (ایضاً ص 337)
ساعت بساعت. ساعت تا ساعت. دمبدم. لحظه بلحظه: بدان باید نگریست که ساعت ساعت خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 426). ای دل تو برو در بر جانان می باش ساعت ساعت منتظر جان می باش. انوری (دیوان چ نفیسی ص 611). رجوع به ساعت بساعت شود، ناگهان. غفلهً: اگر هزار چنین کنند من نام نیکوی خود زشت نکنم که پیر شده ام و ساعت ساعت مرگ دررسد. (ایضاً ص 337)